پایه‌گذاری فرض‌ها بر اساس مقایسه با نمونه‌های مشابه یا متفاوت
هیچ چیزِ ذاتاً اشتباهی در این وجود ندارد که استراتژی خود را بر مبنای مقایسه با دیگر شرکت‌ها و صنایع استوار کنی. در حقیقت، این رویکرد می‌تواند به تو کمک کند متوجه فرض‌های اشتباه بشوی. برای مثال، رندی کمیسار‏[۱]‎ ، سرمایه‌گذار خطرپذیر، در کتابش رسیدن به طرح ب‏[۲]‎ این مسئله را به کمک چارچوب «مشابه‌ها» و «متفاوت‌ها» مفصل توضیح داده است.

او برای توضیح مفهوم مشابه – متفاوت از مثال آی‌پاد‏[۳]‎ استفاده می‌کند:

«اگر به دنبال مورد مشابه می‌گردید، باید به واکمن‏[۴]‎ نگاه کنید. واکمن به سؤالی حیاتی پاسخ داد که استیو جابز‏[۵]‎ هرگز مجبور نشد از خودش بپرسد، این که: آیا مردم در مکان‌های عمومی با استفاده از هِدفون به موسیقی گوش خواهند داد یا نه؟ امروزه این سؤال در نظرمان بی‌معنا می‌آید، ولی سؤالی اساسی بود. وقتی سونی‏[۶]‎ این سؤال را پرسید، جوابی برایش نداشت. اما استیو جابز جواب سؤال را به کمک مشابه‌اش داشت.» واکمن سونی آن مشابه بود. جابز سپس باید با این واقعیت روبه‌رو می‌شد که هرچند مردم مایل بودند موزیک را دانلود کنند، ولی دلشان نمی‌خواست پولی بابتش بدهند. کمیسار می‌گوید: «نبستر‏[۷]‎ یک مورد متفاوت بود. آن مورد متفاوت، کسب‌وکار جابز را به مسیر دیگری سوق داد. از این مشابه‌ها و متفاوت‌ها مجموعه‌ای از سؤال‌های بی‌نظیر و بی‌پاسخ بیرون می‌آیند. آن‌ها فرضیه‌هایی هستند که من، به عنوان کارآفرین، در صورت ادامهٔ این کسب‌وکار آن‌ها را مد نظر قرار می‌دهم. این فرضیه‌ها، یا کسب‌وکارم را خشک می‌کنند یا شکوفا می‌کنند. در کسب‌وکار آی‌پاد، یکی از آن فرضیه‌های اساسی این بود که مردم برای موسیقی پول می‌دهند» – صدالبته معلوم شد که درست بوده است.

پانوشت‌ها

  1. Randy Komisar [⤤]
  2. Getting to Plan B [⤤]
  3. iPod [⤤]
  4. Walkman [⤤]
  5. Steve Jobs [⤤]
  6. Sony [⤤]
  7. Napster [⤤]

رده‌ها

نقد و نظر شما